احادیث فاطمه (س) پاره تن پیامبر (ص)
فاطمه(سلام الله علیها) دخت پیغمبر اکرم(صلی الله علیه واله) در بین زنان عالم، معروفترین و محبوبترین چهره دینى، اخلاقى، ایمانى، علمى، ادبى و معنوى به شمار می آید. جاذبیت حضرت فاطمه(سلام الله علیها) قلمروى بس وسیع دارد که پیش از زندگى او در این جهان شروع مىشود و تا مرز ابدیت امتداد مىیابد.
حضرت زهرا (سلام الله علیها) در عمر کوتاه ولى پر برکت خود، عالىترین درس هاى زندگى را به انسانها آموخت و بهترین سرمشق و نمونه براى زنان جهان گردید.
فاطمه(سلام الله علیها) در دوران زندگى بانویى از هر جهت نمونه و کامل بود. او دخترى نمونه براى پدرش پیامبر(صلی الله علیه واله)، و همسرى نمونه براى على(علیه السلام) و مادرى نمونه براى فرزندانش بود و بالأخره در تمام ابعاد وجود، زن نمونه اى براى عالم بشریت به شمار مى آمد.
فاطمه(سلام الله علیها) در زندگى خصوصى خویش، نمونه اى در حیا، عفاف، پاکدامنى، مهر، عاطفه، معرفت، ایمان و... بود و در زندگى اجتماعى نیز نمونه و الگویى از شهامت، شجاعت، فداکارى در راه حق و عدالت خواهى محسوب مى شد و عاقبت در این راه به شهادت رسید.
حضرت زهرا(سلام الله علیها) در صفات و روحیات گوى سبقت از مردان بزرگ ربوده و با کامل ترین مردان جهان یعنى على(علیه السلام) همدوش و همسر گشته بود.
فاطمه زهرا(سلام الله علیها) از اصحاب کسا و یاران مباهله است و از کسانى است که در سختترین اوقات با پیغمبر(صلی الله علیه واله) هجرت کرد و نیز از آنهاست که آیه تطهیر در شأنشان نازل شده و خدا به صِدقشان گواهى داده است. فاطمه(سلام الله علیها) مادر ائمه(علیه السلام) است و در بقاى ذریه پیغمبر تا روز قیامت از برکت وجود اوست و او بانوى همه بانوان جهان است.
چون فاطمه(سلام الله علیها) بر پیغمبر(صلی الله علیه واله) وارد مى شد، آن حضرت در مقابل او مى ایستاد و دستش را مى بوسید و او را به جاى خود مى نشانید و مى گفت:من هرگاه به بوى بهشت اشتیاق پیدا مى کنم، زهرا(علیه السلام) را مى بویم.
پیغمبر(صلی الله علیه واله) مى گفت:
فاطمه پاره تن من است. هر که او را شاد سازد، مرا شاد ساخته و هر که او را اندوهناک کند، مرا اندوهناک کرده است. فاطمه از همه مردم پیش من عزیزتر است.
همه این ها براى شخصیت زهرا (سلام الله علیها) یعنى براى صفاتى بود که فاطمه زهرا(سلام الله علیها) داشت ؛ زیرا قیمت هر کس به صفات و روحیات اوست. زهرا در علو صفات به حدى بود که پیامبر گرامى(صلی الله علیه واله) او را مادر (ام ابیها) مى نامید. و مى گفت:
زهرا (سلام الله علیها) به صورت آدمى است و به معنا از حوریان بهشتى است. زهرا روحى است که میان دو پهلوى من است.
انسیه حورا سبب اصل اِقامت
اصلى که ببالید بدو نخل امامت
نخلى که ز تولید قدش زاد قیامت
گنجینه عرفان گهر بحر کرامت
در باغ نبى طوبى افراخته قامت
در ساحت بستان ولى سرو لب جو
** *
مرآت خدا عالمه نکته توحید
کش خیمه عصمت زده بر عرصه تجرید
آن جلوه که بالذات برون است ز تحدید
مولد محمد که بدان نادره تأیید
** *
اى زاده انسان که به خوبیت مَلک نیست
از عشق تو برپاست به کونین هیاهو
** *
من با تو به توحید دلى یکدله دارم
از عشق تو برگردن جان سلسله دارم
من قطره که از بحر فزون حوصله دارم
از بحر عنایات تو چشم صله دارم
** *
اى پاى تو پهلو زده خورشید سما را
بر فرق من خسته بسایان کف پا را
در هر صفتى اعظم اسماى الهى
اندر فلک قدرت نبود چو تو ماهى
عالم همگى بنده شرمنده تو شاهى
محتاج توایم از ره الطاف نگاهى
« فاطمه (علیها السلام) پاره تن پیغمبر (صلی الله علیه واله)»
پیامبر گرامى فاطمه (سلام الله علیها) را بسیار دوست مى داشت و به او احترام مى نمود و از هر فرصت در معرفى این بانوى نمونه و عصاره هستى استفاده مى کرد و حقایق و معارفى را در عظمت شخصیت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) مطرح مى نمود. یکى از احادیثى که پیامبر گرامى (صلی الله علیه واله) درباره فاطمه (سلام الله علیها) فرموده اند این حدیث است: «فاطمه پاره تن من است...»از طریق این حدیث بسیارى از فضایل و مناقب حضرت زهرا (سلام الله علیها) مانند عصمت را مى توان اثبات نمود.(1) ما در اینجا به طور خلاصه مطالبى را درباره این حدیث شریف در چند قسمت مطرح مى نماییم.
متن حدیث
پیامبر(صلی الله علیه واله) فرموده است: فاطمة بضعة منّى من سرّها فقد سرّنى و من سأها فقد سأنى، فاطمه اعزّ البریّة علىّ؛(2)فاطمه پاره تن من است. هر که او را شاد سازد، مرا شاد ساخته و هر که او را اندوهناک کند، مرا اندوهناک کرده است. فاطمه از همه مردم پیش من عزیزتر است.روش بزرگان درباره یک حدیث این است که نخست از سند و سپس از دلالت آن بحث مى کنند. ما هم در اینجا به طور اختصار نکاتى را به این شیوه درباره این روایت شریف بیان مى کنیم.
بررسى سند
این حدیث در بین علماى شیعه و سنى، مشهور و معروف ، بلکه متواتر معنوى(3) است و نیاز به بحث و تحقیق بیشتر ندارد. کسانى که م ىخواهند بیشتر درباره سند این روایت تحقیق کنند، مى توانند به الغدیر(4) مراجعه نمایند.
الفاظ، دلالت و متن حدیث
این روایت شریف با الفاظ گوناگون از پیامبر گرامى(صلی الله علیه واله) نقل شده است.1 - فاطمة بضعة(5) منّى فمن اغضبها اغضبنى(6).(7)
2 - انما فاطمة بضعة منّى یؤذینى ما اذاها.(8)
3 - انها بضعة منّى یریبنى ما رابها و یؤذینى ما اذاها.(9)
4 - انها بضعة منّى یغضبنى ما یغضبها.(10)
5 - فاطمة سجّته(11) منّى یبسطنى ما یبسطها و یقبضنى ما یقبضها.(12)
6 - انما فاطمه ابنتى بضعة منّى یؤذینى ما اذاها و ینصبنى ما انصبها.(13)
7 - انما فاطمه ابنتى بضعة منّى یریبنى ما رابها و یؤذینى ما اذاها.(14)
8 – فامضغة (15) منّى.(16)
9 - انها فاطمة بضعة منّى.(17)
10 - إن فاطمة منّى.(18)
11 - فاطمة بضعة منّى یقضبنى ما یقضبها و یبسطنى ما یبسطها.(19)
12 - فانما ابنتى بضعة منّى.(20)
13 - إن فاطمة جُز منّى.(21)
14 - انما فاطمة بضعة منّى ما آذاها آذانى و ما رابها رابنى.(22)
15 - انما فاطمة بضعة منّى یسرّنى ما یسرّها.(23)
16 - انما فاطمة بضعة منّى یؤذینى ما اذاها و یغضبنى ما اغضبها.(24)
17 - انما فاطمة بضعة منّى یریبنى ما رابها(25)
18 - فاطمة بضعة منّى من آذاها فقد آذانى.(26)
19 - فهى فاطمة بنت محمد(صلی الله علیه واله) و هى بضعة منّى و هى قلبى و روحى التى بین جنبى.فمن آذاها فقد آذانى و من آذانى فقد آذى الله.(27)
20 - فان فاطمة بضعة منّى یؤلمنى ما یؤلمها و یسرّنى ما یسرّها.(28)
21 - انما فاطمه حذیة منّى یقضبنى ما یقضبها.(29)
22 - إن فاطمة بضعة منّى فمن آذاها فقد آذانى و من سرّها فقد سرّنى و من غاظها فقد غاظنى.(30)
23 - إن فاطمة بضعة منّى و هى نور عینى و ثمرة فؤادى یسؤنى ما سائها و یسرّنى ما سرّها.(31)
24 - انما فاطمة بضعة منّى من آذاها فقد آذانى و من احبّها فقد احبّنى و من سرّها فقد سرّنى.(32)
25 - إن فاطمة بضعة منّى و انا اکره إن تحزن أو تغضب.(33)
26 - إن الله یغضب لغضب فاطمة و یرضى لرضاها.(34)
27 - إن فاطمة بضعة منّى و انا منها فمن آذاها فقد آذانى و من آذانى فقد آذى الله و من آذاها بعد موتى کان کمن آذاها فی حیاتى و من آذاها فی حیاتى کان کمن آذاها بعد موتى.(35)
28 - رضا فاطمة من رضاى و سخطها من سخطى. من أرضاها فقد أرضانى و من سخطها فقد أسخطنى.(36)
شأن نزول حدیث
اکنون باید اشاره کنیم که این حدیث از پیامبر گرامى(صلی الله علیه واله) در چه مناسبتهایى نقل شده است و به طور خلاصه شأن نزول این حدیث در چه مواردى بوده است.1 - یکى از آن مناسبت ها این است که روزى على(علیه السلام) از پیغمبر گرامى(صلی الله علیه واله) سؤال کرد: چه چیزى براى زنها بهتر است؟ حضرت سکوت نمودند و وقتى فاطمه(سلام الله علیها) آمد، از حضرت زهرا(سلام الله علیها) سؤال کردند چه چیزى براى زنها بهتر است.
حضرت زهرا(سلام الله علیها) فرمود: اینکه مردها او را مشاهده نکنند. در این موقع، حضرت پیغمبر(صلی الله علیه واله) فرمودند: فاطمة بضعة منّى؛(37) یعنى فاطمه پاره تن من است.
2 - دومین مورد وقتى بود که ابولبابه براى قبول شدن توبه خود، خود را به ستون بسته بود. پس آیه توبه نازل شد که توبه ابولبابه مقبول است. حضرت زهرا(سلام الله علیها) خواستند او را از ستون باز کنند. ابولبابه گفت: من قسم خورده ام که کسى جز رسول خدا(صلی الله علیه واله) مرا باز نکند.پس پیغمبر گرامى این جمله را فرمودند: «ان فاطمة بضعة منّى».(38)
3 - سومین مورد جایى بود که وقتى پیامبر گرامى خواستند فاطمه(سلام الله علیها) را معرفى کنند، فرمودند: «هى بضعة منّى». روایت از ابنصباغ مالکى از مجاهد است:خرج النبى(صلی الله علیه واله) و هو اخذ بید فاطمه فقال: من عرف هذه فقد عرفها و من لم یعرفها فهى فاطمة بنت محمد و هى بضعة منّى و هى قلبى و روحى التى بین جنبى.(39)
4 - چهارمین مورد در شب عروسى فاطمه(سلام الله علیها) بود که حضرت این جمله را فرمود.حضرت پیامبر(صلی الله علیه واله) «به حضرت زهرا» خطاب کرد و فرمود: اى دخترم، على(علیه السلام) خوب شوهرى است. با او مخالفت نکن. سپس به على(علیه السلام) خطاب کردند فرمودند: یا على (علیه السلام)، داخل خانه خود شو و با همسرت با مهر و محبت رفتار کن. سپس این جمله را فرمودند: «ان فاطمة بضعة منّى، یؤلمنى ما یؤلمها و یسرّنى ما یسرّها». مناقب خوارزمى، ص 353.
5 - پنجمین مورد را اهل سنت ذکر کرده اند: روزى على(علیه السلام) براى خواستگارى دختر ابوجهل پیش او رفت و حضرت پیغمبر(صلی الله علیه واله) فرمود: «ان فاطمة منّى...». علماى اهل سنت گفته اند: این خبر در باره على(علیه السلام) رسیده است. چون او خواست دختر ابى جهل را به عقد ازدواج گیرد، رسول خدا(صلی الله علیه واله) بر او غضبناک شد و فرمود «هر کس فاطمه را اذیت کند...»(40)
بر این مورد اشکالات بسیار وارد شده است که در اینجا به برخى از آنها اشاره مى کنیم.
1 - خود علماى اهل سنت گفته اند که على(علیه السلام) مشمول آیه تطهیر است و طهارت ذاتى دارد، یعنى از هر رجس و پلیدى و لهو و لعب و اخلاق رذیله منزه و مبراست.
و دیگر آنکه در آیه مباهله خداوند او را به منزله نفس پیامبر(صلی الله علیه واله) خوانده است. از طرف دیگر، او باب علم رسول الله بوده و این همه در کتاب هاى اهل سنت بیان شده است.
بنابراین، چگونه ممکن است عقل باور کند که آن حضرت عملى انجام دهد که به واسطه افعال و گفتار او رسول خدا(صلی الله علیه واله) غضبناک گردد؟ چگونه عقل باور مى کند که مجسمه«اخلاق عظیم» بر کسى که محبوب خداست غضب کند ؛ آن هم در امر مباحى که خدا در قرآن مجید در آن تبعیضى قائل نشده است. امر نکاح به حکم آیه سوم سوره نسأ: «فانکحوا ما طاب لکم من النسأ مثنى و ثلاث و رباع»، بین انبیأ و اوصیأ و جمیع امت یکسان است. اگر بر فرض على(علیه السلام) چنین خیالى مى کرد که زن دیگر بگیرد، طبق قرآن بر او جائز بود. رسول اکرم (صلی الله علیه واله) نیز براى یک امر مباح هرگز غضب نمى نمود و چنین کلماتى نمى فرمود.(41)
پس هر انسان عاقل بعد از تفکر درک مى کند که این حدیث از موضوعات و ساخته هاى اموی ها مى باشد که اکابر علماى اهل سنت هم به این امر اعتراف کرده اند.(42)
ابن ابى الحدید(43) از شیخ و استاد خود، ابى جعفر اسکافى بغدادى، نقل مى کند که او گوید: معاویة بن ابى سفیان جمعى از صحابه و تابعین را معیّن کرده بود که بر ضد على(علیه السلام) اخبارى جعل کنند و آن حضرت را مورد طعن و مذمت قرار دهند تا مردم از آن حضرت بیزارى بجویند.
از جمله این کسان ابوهریره، عمرو بن عاص، مغیرة بن شعبة و عروة بن زبیرند.
ابوهریره کسى است که حدیث خواستگارى على (علیه السلام) را از ابوجهل روایت کرده است. آنگاه ابوجعفر اسکافى گوید: این حدیث مشهور است به روایت کرابیسى ؛ به این معنا که هر روایت بىاساس را کرابیسى مى خوانند. ابن ابى الحدید گوید: این حدیث در صحیحین بخارى و مسلم از مسور بن مخرمة الزحر، روایت شده است.
و سید مرتضى در کتاب تنزیهالانبیأ گوید: این روایت از حسین کرابیسى رسیده و او مشهور است به انحراف از اهل بیت و از نواصب و دشمنان بزرگ آن خاندان بوده است ؛ زیرا بنابر اخبار فراوان در کتاب هاى اهل سنت، دشمن على منافق است و منافق به حکم قرآن اهل آتش شمرده مى شود، پس روایت او مردود است.
همچنین اخبار در مذمت ایذاکنندگان فاطمه(سلام الله علیها) اختصاص به نقل از کرابیسى یا ابو هریره ندارد، بلکه اخبار بسیارى در این موضوع وارد است. از جمله خواجه پارساى بخارى در فصل الخطاب و امام احمد بن حنبل در مسند و می ر سید على همدانى شافعى در مودّت سیزدهم از مودة القربى، حدیثى از سلمان محمدى نقل نموده اند که پیامبر(صلی الله علیه واله) فرمود:
«دوستى فاطمه در صد جا نفع مى بخشد. پس کسى که دختر من فاطمه از او راضى باشد، من از او راضىام و کسى که من از او راضى باشم، خدا... و کسى که فاطمه بر او غضب نماید من بر او غضبناک مى باشم و بر هر کس من غضبناک باشم خداوند بر او غضبناک است. واى بر آن کس که ظلم کند به فاطمه... .»(44)
2 - اشکال دیگر این است که در متن این روایات، اختلاف هاى بسیارى وجود دارد. در یکجا آمده است که على(علیه السلام) به خواستگارى دختر ابوجهل براى عموى خود حارث بن هشام رفت و بعد حضرت این جمله را فرمود.(45) در روایت دیگر از مسور بن مخرمة آمده است که على(علیه السلام) به خواستگارى دختر ابوجهل براى خود رفت.(46)
3 - این جمله که در روایت آمده است على (علیه السلام) پیامبر(صلی الله علیه واله) را غضبناک کرد، با این روایت که از على(علیه السلام) روایت شده است مناسبت ندارد. على (علیه السلام) فرمود:فواللّه ما اغضبتها و لا اکرهتها على امر حتى قبضها الله عزوجل الیه ولا اغضبتنى ولا عصت لى أمراً.(47)
4 - طبق آنچه در روایت از شیخ صدوق(48) نقل شده، خود على(علیه السلام) این مطلب را تکذیب کرده است. امام صادق(علیه السلام)(49) نیز این مطلب را که على (علیه السلام) پیامبر (صلی الله علیه واله) را غضبناک نموده باشد نفى کرده اند.
5 - بر طبق یک گزارش، ابن عباس با عمر بحث کرده و به او گفته است: على(علیه السلام) پیامبر(صلی الله علیه واله) را به غضب نیاورد و هیچگونه قصد و اراده اى براى زن گرفتن نداشت و داستان خواستگارى على(علیه السلام) از دختر ابوجهل نادرست است. عُمر نیز ابن عباس را تصدیق کرد(50) و گفت: تو درست مى گویى.
6 - چگونه پیامبر (صلی الله علیه واله) در این حدیث دختر ابوجهل را دختر دشمن خدا خوانده و ابوجهل را سب کرده است و حال آنکه خود فرموده است: مرده را سب نکنید، چون باعث اذیت زنده مى شود.(51)
7 - مسور بن مخرمة که راوى حدیث است، در سال دوم هجرت متولد شده است.
پس چگونه او م ىگوید: من شنیدم که پیامبر(صلی الله علیه واله) بر روى منبر این مطلب را فرمود، درحالىکه من جنب بودم. چگونه مى شود که یک طفل محتلم باشد؟ برخى این احتلام(52) را توجیه به کمال عقل کرده اند، ولى این مطلب مخالف لغت و عرف است چون در عرف کسى طفل شش ساله را محتلم نمى خواند.(53)
برخى از بزرگان به یارى حدیث «فاطمة بضعة منّى»، معصوم بودن حضرت زهرا(سلام الله علیها) را اثبات کردهاند. بنا به گفته آنان، پیامبر (صلی الله علیه واله) به طور مطلق فرموده است: هر کس زهرا(سلام الله علیها) را اذیت کند، مرا اذیت کرده است. از این سخن روشن مى شود که حضرت زهرا(سلام الله علیها) هرگز گناه نمى کند ؛ زیرا در غیر این صورت، پیامبر (صلی الله علیه واله) این مطلب کلى را درباره حضرت زهرا(سلام الله علیها) نمى فرمود.(54)
برخى بر این حدیث ایرادى وارد آوردهاند. به گمان آنان، شاید این حدیث انصراف به این مطلب داشته باشد که هر کس زهرا(سلام الله علیها) را از سر ظلم اذیت و آزار کند، پیامبر(صلی الله علیه واله) را اذیت کرده است و کسى که آن حضرت را در مسیر عبادت خشنود کند، پیامبر(صلی الله علیه واله) را خشنود کرده است. به گمان این گروه، پیامبر(صلی الله علیه واله) سخنى کلى را نفرموده، بلکه آن را مقید کرده است. تخصیص عموم نیز فراوان است و بسیارى از عمومات به مورد متعارف منصرف م ىشوند.
این اشکال پاسخهاى متفاوتى دارد که در اینجا به برخى از آنها اشاره مى کنیم. تخصیص، خلاف اصل و قاعده است و ما تنها در صورت وجود دلیل مى توانیم به تخصیص قائل شویم. در این مورد خاص هم هیچ دلیلى وجود ندارد. از سوى دیگر، بر اساس بیانى که در اشکال گذشت، روشن م ىشود که فاطمه (سلام الله علیها) مزیت خاصى بر دیگر مسلمانان ندارد، بلکه مانند آنان است. این سخن نیز از چند جهت نادرست است :
1 - اگر زهرا(سلام الله علیها) همانند سایر مسلمانان باشد، سخن پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) درباره او بىمعنا خواهد بود. در این حال، پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نم ىتوانست بگوید: هر کس زهرا(سلام الله علیها) را اذیت کند، مرا اذیت کرده است.
2 - اگر کسى چنین توجیه کند، لازم مى آید که پیامبر(صلی الله علیه واله) گفتارى بىفایده فرموده باشد ؛ زیرا معناى این سخن آن است که زهرا(سلام الله علیها) نیز همانند دیگر مسلمانان است. در این حال، کسى که اهل حکمت و معرفت باشد نیز چنین سخنى را بر زبان نم ىآورد ؛ چه رسد به پیامبر خدا(صلی الله علیه واله). اما مى بینیم که علماى اهل سنت، این روایت را در باب فضایل حضرت زهرا(سلام الله علیها) آوردهاند.
3 - اهل سنت، خود، مى گویند: بر اساس قرآن، ازدواج با چهار زن اشکال ندارد، ولى پیامبر(صلی الله علیه واله) براى على(علیه السلام) حرام کرده بود که در زمان حیات زهرا(سلام الله علیها) با زنى دیگر ازدواج کند. پیامبر فرموده است: این از آن روست که زهرا(سلام الله علیها) اذیت مى شود. از این سخن برخى از اهل سنت روشن مى شود که اذیت زهرا(سلام الله علیها) مطلقاً حرام است و به شرایط خاص انصراف نم ىیابد.(55)
پی نوشت ها :
1. راهبرد اهل سنت، ص 330 ؛ بحارالأنوار، ج 29، ص 337.
2. امالى مفید، ص 260 ؛ بحارالأنوار، ج 28، ص 303 و ج 43، ص 23 و 39 ؛ امالى شیخ طوسى، ص 24 ؛ مناقب آل ابىطالب، ح 3، ص 112.
3. مشکاة المصابیح، ص 568 ؛ زبدة البیان اردبیلى، ص 189.
4. الغدیر، ج 2، ص 20 و 109 و ج 7، ص 174 و 231 و ج 9، ص 387.
5. همه ارباب لغت اتفاق دارند که «بَضعة» با فتحه - به معناى قطعه است و گاهى با کسره خوانده مى شود. علماى لغت تصریح کردهاند که «بضعة» قطعهاى از گوشت است. جمهرة اللغة، ج 1، ص 395 ؛ معجم مقاییس اللغة، ج 1، ص 255 ؛ النهایة، ج 1، ص 357 و ج 5، ص 62 ؛ بحارالأنوار، ج 29، ص 32 و 335.
6. سهیلى، یکى از علماى اهل سنت در الروض الانف، ج 2، ص 196 مى گوید:
این حدیث دلالت دارد بر اینکه هر کس حضرت زهرا(سلام الله علیها) را سبّ کند کافر شده است و کسى که صلوات بر او بفرستد صلوات و درود بر پدر او یعنى پیغمبر گرامى(صلی الله علیه واله) فرستاده است.
قَسطلانى (ارشاد السارى، ج 1، ص 596) گفته است:
طبق این حدیث، هر کس زهرا(سلام الله علیها) را اذیت کند، پیغمبر گرامى(صلی الله علیه واله) را اذیت نموده و اذیت پیغمبر(صلی الله علیه واله) حرام است و همه بر این مطلب اتفاق دارند.
7. صحیح بخارى، ج 4، ص 210 ؛ صحیح بخارى، ج 5، ص 36 ؛ صحیح بخارى، جز 7، باب فضائل فاطمه(سلام الله علیها)، ح 29.
8. صحیح مسلم، ج 4، ص 1902، باب 15، ح 95 و 94 و 93 ؛ صحیح مسلم، جز 7، باب فضائل زهرا(سلام الله علیها)، 141، 143 ؛ صحیح بخارى، جز 5، باب مناقب فاطمه(سلام الله علیها)، ح 29.
9. سنن ترمذى، ج 5، ص 605، ح 3867.
10. الشفأ، ج 2، ص 308.
11. «سجّته» یعنى قسمتى از چیزى. لسان العرب، ج 7، ص 39.
12. مسند امام احمد، ج 4، ص 322 ؛ مناقب شهرآشوب، ج 3، ص 112.
13. سنن ترمذى، ج 5، ص 698، ح 3869 ؛ الصواعق المحرقة، ص 114.
14. حلیة الاولیأ، ابى نعیم، ج 2، ص 40.
15. «المضغة»: قطعهاى از گوشت. نهایه ابن اثیر، ج 4، ص 339.
16. مسند احمد، ج 4، ص 323.
17. مسند احمد، ج 4، ص 5.
18. الجامع فی العلل و معرفة الرجال، احمد بن حنبل، ج 2، ص 222.
19. المستدرک على الصحیحین، ج 3، ص 158.
20. مسند احمد، ج 4، ص 328.
21. الجمع بین الصحیحین البخارى و مسلم، صافانى، ص 121، ح 351.
22. نظم درر السمطین، زرندى، ص 176.
23. الصواعق المحرقة، ابن حجر، ص 230.
24. معجم الصحابة، ص 141، به نقل از احقاق الحق، ج 10، ص 205.
25. انساب الاشراف، بلاذرى، ج 1، ص 403.
26. السنن الکبرى، بیهقى، ج 10، ص 201.
27. فصول المهمة، ابن صباغ المالکى، ص 146.
28. المناقب، خوارزمى، ص 353.
29. النهایة فی غریب الحدیث والأثر، ابن اثیر، ج 1، ص 357.
30. امالى شیخ صدوق، ص 165.
31. روضة الواعظین، نشابورى، ص 149.
32. تنزیه الانبیأ، سید مرتضى، ص 212.
33. المصنف، عبدالرزاق الصنعانى، ج 7، ص 301 - 302 ؛ خصائص امیرالمؤمنین(علیه السلام)، نسائى، ص 121.
34. بحارالأنوار، ج 21، ص 279 و ج 30، ص 347 و ج 43، ص 23.
35. علل الشرائع، ج 1، ص 186 - 187.
36. الصراط المستقیم، ج 2، ص 292.
37. سبل الهدى و الرشاد فی سیرة خیرالعباد، محمد بن یوسف الصالحى الشامى، ج 11، ص 45.
38. الروض الانف، سهیلى، ج 2، ص 196.
39. الفصول المهمة فی معرفة الائمة، ص 146.
40. مستدرک الحاکم، ج 3، ص 158 ؛ صحیح مسلم، ج 4، ص 1903، کتاب فضائل الصحابة، ح 95.
41. اگرچه از اخبار شیعه استفاده مى شود که بر على(علیه السلام) جایز نبوده است در حیات فاطمه زنى دیگر اختیار کند.
42. شب هاى پیشاور، ص 703.
43. شرح نهجالبلاغه، ابن ابى الحدید، ج 4، ص 64.
44. شب هاى پیشاور، ص 705.
45. الحاکم، ج 3، ص 158.
46. صحیح مسلم، ج 4، ص 1903.
47. کشف الغمة، اربلى، ج 1، ص 373.
48. علل الشرائع، ص 185، ب 149، ح 2.
49. امالى صدوق، ص 91، المجلس 22، ح 3.
50. الصحیح من سیرة النبى الاعظم، ج 4، ص 56.
51. همان.
52. فتح البارى، ج 9، ص 286.
53. الصحیح من سیرة النبى الاعظم(صلی الله علیه واله)، ج 4، ص 60.
54. بحارالأنوار، ج 29، ص 339.
55. بحارالأنوار، ج 29، ص 338.
مصادر: اهل شیعه
1 - الغدیر، ج 2، ص 275، ج 3، ص 30، 109، ج 7، ص 174، 231، ج 9، ص 387.
2 - امالى شیخ مفید، ص 260.
3 - امالى شیخ طوسى، ص 24.
4 - مناقب شهرآشوب، ج 3، ص 112.
5 - الطرائف ابن طاووس، ص 384 ، 388.
6 - ذخائر العقبى - احمد بن الطبرى، ص 37.
7 - النص و الاجتهاد - شرفالدین، ص 88 ، 513.
8 - مستدرک سفینة البحار، ج 8 ، ص 234.
9 - اضوأ على الصحیحین، ص 345.
10 - علل الشرائع، ج 1، ص 186.
11 - کفایة الاثر، ص 65.
12 - قواعد الاحکام، ج 1، ص 122.
13 - بحارالأنوار، ج 27، ص 62.
مصادر اهل سنت
1 - مسند احمد، ج 4، ص 326.
2 - صحیح بخارى، ج 4، ص 210، 212 و ج 1، ص 532.
3 - صحیح مسلم، ج 7، ص 141.
4 - سنن الترمذى، ج 5، ص 360.
5 - المستدرک على الصحیحین، ج 3، ص 158.
6 - سنن الکبرى، ج 10، ص 201 ؛ بیهقى، ج 5، ص 147.
7 - المصنف، ج 7، ص 301، عبدالرزاق.
8 - شرح نهجالبلاغه لابن أبی الحدید، ج 4، ص 64، ج 13، ص 36، ج 16، ص 273، 278.
9 - الجامع الصغیر، ج 1، ص 208.
10 - المناقب خوارزمى، ص 353.
11 - سبل الهدى و الرشاد، ج 10، ص 237.
12 - سنن الترمذى، ج 5، ص 698، ح 3967.
13 - صفة الصفوة، ج 2، ص 13.
14 - اسد الغابة، ج 5، ص 521.
15 - تذکرة الخواص، ص 279.
16 - ذخائر العقبى، ص 37.
17 - حلیة الاولیأ، ج 2، ص 40.
18 - ینابیع المودة، ج 2، ص 52، 53، 97.
نویسنده : محمد حاج رسولى
این مقاله در تاریخ 1403/9/8 بروز رسانی شده است.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}